ایرانِ بیفردا
بررسی تاریخی زوال جمهوریت، سلطه ایدئولوژی و ناکامی توسعه در جمهوری اسلامی
مقدمه
من نه سیاستمدارم و نه صاحب قدرت، تنها ناظری در میان ویرانههای امیدم؛ زاده سرزمینی که در آن آزادی و عدالت بارها وعده داده شدند، اما هر بار در میانه راه فروریختند. آنچه در این نوشتار میآید، نه از موضع خشم، که از دردی آگاهانه است. دردِ وطن، که میان آرمان و واقعیت گرفتار مانده است.
پرسش محوری این پژوهش ساده اما سهمگین است: چرا ایران، پس از انقلابی که وعده رهایی میداد، به نقطهای رسید که در آن جمهوریت، مردم و توسعه، هر سه به حاشیه رانده شدند؟ (Bakhash, 1990).
این مقاله تلاشی است برای بازخوانی چرخهای که از شور انقلابی آغاز شد و به سکوت اجتماعی انجامید؛ چرخهای که در آن، ایدئولوژی جای نهاد، تبلیغ جای تفکر، و بقا جای توسعه را گرفت.
۱. گذار از شور انقلابی به تمرکز قدرت
انقلاب ۱۳۵۷ نه بر بستر حزب، بلکه بر موجی از شور جمعی و آرمانگرایی شکل گرفت؛ ائتلافی از روحانیون، ملیگرایان، چپها و روشنفکران که همگی در رؤیای عدالت و استقلال همصدا بودند. اما آنچه پس از سقوط سلطنت پدید آمد، نه نظامی جمهوری، بلکه ساختاری با تمرکز قدرت در رأس بود. آیتالله خمینی در نخستین ماههای پس از انقلاب اعلام کرد: «من دولت تعیین میکنم، به پشتوانه مردم؛ نیازی به رأیگیری نیست» (روحالله خمینی، ۱۳۵۸، به نقل از صحیفه نور، جلد ۶: ۳۱).
این جمله، نقطه آغاز فرسایش جمهوریت بود. ایده «ولایت مطلقه فقیه» که از دل فقه سنتی برخاست، به نظریه بنیادین نظام جدید تبدیل شد و جایگزین قرارداد اجتماعی جمهوریت گردید (Mirsepassi, 1993). از آن پس، قدرت سیاسی نه بهواسطه رأی مردم، بلکه به اتکای مشروعیت الهی بازتولید شد و جمهوری اسلامی از درون، به یک الیگارشی مذهبی بدل گشت.
۲. ائتلافی که فروپاشید
انقلاب از همان آغاز، حامل تضادهای درونی بود. نیروهای گوناگونی که برای سقوط شاه متحد شده بودند، چشمانداز مشترکی برای آینده نداشتند. از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۱، حذف گامبهگام نیروهای غیردینی آغاز شد: دادگاههای انقلاب، تعطیلی احزاب، و سرکوب چپ و ملیگراها.
پروژه «انقلاب فرهنگی» (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲) دانشگاه را از کانون گفتوگو به ابزار ایدئولوژیک بدل کرد (Mirsepassi, 1993: 502-15). هزاران استاد و دانشجو حذف شدند تا نظام دانایی با نظام اطاعت همساز شود. از دل این پاکسازی، جامعهای تکصدایی برآمد که در آن «دیگری» نه مخالف، بلکه دشمن تلقی شد. جمهوریت، در غیاب تکثر، به نام وحدت دفن شد.
۳. خاموشی تفکر نقاد
در جامعهای که منبر جای دانشگاه را بگیرد، تفکر انتقادی تاب نمیآورد. مفهوم «غربزدگی» جلال آلاحمد که در دهه ۴۰ نقدی فرهنگی بود، در دهههای پس از انقلاب به ابزار سرکوب فکری بدل شد (آلاحمد، ۱۳۴۱). ایدئولوژی رسمی، همه عرصههای دانش، هنر و رسانه را به مدار وفاداری کشاند.
در دهههای ۶۰ و ۷۰، تلویزیون، خطبههای نماز جمعه و نظام آموزشی، تصویری یکنواخت از جهان ساختند: جهانِ خیر و شر، خودی و غیرخودی. در این منظومه، شک، پرسش و نقد به «توطئه فرهنگی» تعبیر شد. تفکر نقاد، که جوامع مدرن را پیش میبرد، در ایران جرم پنداشته شد (Vaez & Sadjadpour, 2014).
۴. رؤیای امپراتوری ایدئولوژیک
از میانه دهه ۶۰، جمهوری اسلامی خود را نه صرفاً یک دولت ملی، بلکه «امالقری» جهان اسلام معرفی کرد. سیاست صدور انقلاب، که در آغاز شعاری ایدئولوژیک بود، در دهههای بعد به سیاستی منطقهای تبدیل شد. حمایت از حزبالله لبنان، نیروهای شیعی عراق، و حوثیهای یمن، ایران را درگیر مجموعهای از جنگهای نیابتی و هزینهزا کرد (Maloney, 2015).
هزینههای مالی این رویکرد، بهویژه در دوران تحریمهای هستهای، فشار مضاعفی بر اقتصاد داخلی وارد آورد. ساختار قدرت اما این سیاست را با مفاهیمی چون «مقاومت» و «استقلال» توجیه کرد. در نتیجه، ایدئولوژی بهجای منافع ملی نشست و سیاست خارجی به ابزاری برای بازتولید اقتدار داخلی بدل شد (Askari, 1991).
۵. اقتصاد بهمثابه قربانی سیاست
در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶)، سرانه تولید ناخالص داخلی ایران بیش از ۵۶۰۰ دلار بود؛ بالاتر از ترکیه و کرهجنوبی (World Bank, 1979). امروز، پس از چهار دهه، کره جنوبی از مرز ۳۰ هزار دلار گذشته، ترکیه به ۱۲ هزار دلار رسیده و ایران در حدود ۴۳۰۰ دلار متوقف مانده است (World Bank, 2024).
درآمد نفتی بیش از ۷۰۰ میلیارد دلار بین سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲، به جای سرمایهگذاری مولد، صرف پرداخت یارانه نقدی، طرحهای نمایشی و حمایت از گروههای نیابتی شد (Maloney, 2015: 276–284). ساختار اقتصادی با حضور نهادهای موازی چون سپاه پاسداران، بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام، به الگویی از «خصولتیسازی» و فساد ساختاری بدل شد.
در شاخص رقابتپذیری جهانی ۲۰۲۴، ایران در رتبه ۱۲۵ قرار دارد، درحالیکه ترکیه در رتبه ۵۲ و کرهجنوبی در رتبه ۲۴ هستند (World Economic Forum, 2024). این اعداد نه فقط شکاف توسعه، بلکه شکست یک ایدئولوژی اقتصادی را نشان میدهد؛ ایدئولوژیای که با شعار عدالت آغاز شد و با تبعیض ساختاری به پایان رسید.
۶. جمهوریتی بیجمهور
از سال ۱۳۶۸، با تثبیت اصل «نظارت استصوابی»، شورای نگهبان عملاً بیش از ۹۰٪ نامزدهای مستقل یا منتقد را رد صلاحیت کرده است (ایرنا، ۱۴۰۲). در نتیجه، انتخابات از ابزار مشارکت به آیینی نمادین تبدیل شد. میزان مشارکت مردم از ۷۹٪ در سال ۱۳۸۸، به ۴۱٪ در سال ۱۴۰۲ کاهش یافت (وزارت کشور، ۱۴۰۲).
در کنار این فروپاشی اعتماد، موج مهاجرت نخبگان شدت گرفت. طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، سالانه ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار نیروی متخصص از ایران مهاجرت میکنند — معادل خروج بیش از ۳۰ میلیارد دلار سرمایه انسانی (IMF, 2024). این مهاجرت نه فقط یک انتخاب شخصی، بلکه نوعی «همهپرسی خاموش» علیه استمرار وضعیت موجود است. در واقع، مردم، وقتی از صندوق رأی حذف شدند، با گذرنامه رأی دادند.
۷. آیندهای که ممکن است
حکومت ایران در روایت رسمی خود بر سه دستاورد تأکید میکند: استقلال سیاسی، امنیت داخلی و پیشرفت نظامی. اما این سه، بدون مشروعیت مردمی و توسعه اقتصادی، پایدار نمیمانند (Maloney, 2015). پرسش بنیادین آن است که آیا استقلال، وقتی با فقر و بیاعتمادی همراه شود، هنوز فضیلت است؟ آیا امنیتی که بر ترس و نه رضایت استوار است، میتواند دوام یابد؟
اگر نظام سیاسی ایران به بازنگری عمیق در ساختار قدرت، رابطه دولت و ملت، و منطق توزیع ثروت تن ندهد، فاصله میان جامعه و حاکمیت از اصلاح، به انقطاع بدل خواهد شد. هیچ نظامی بدون مردم، و هیچ ملتی بدون امید نمیپاید.
نتیجهگیری
این مقاله، نه بیانیهای سیاسی، بلکه تلاشی برای بازخوانی یک تجربه تاریخی است. جمهوریت در ایران، قربانی تلفیق دین و قدرت شد؛ توسعه قربانی ایدئولوژی؛ و مردم قربانی حذف از تصمیمگیری.
اما هنوز امیدی هست؟ نه امید به بازگشت گذشته، بلکه به آفرینش آیندهای تازه. آیندهای که در آن عقلانیت جای اطاعت را بگیرد، دانش بر منبر بنشیند، و حاکمیت نه از آسمان، بلکه از زمین، از مردم، مشروعیت بگیرد.
ایران شاید امروز در غبار بحران ایستاده باشد، اما تاریخ نشان داده است که این سرزمین، هر بار از خاکستر خود برخاسته است. از دل اعتراف، آشتی زاده میشود؛ و از دل آگاهی، رهایی. شاید روزی دوباره «ایران برای همه» نه شعار، که واقعیت شود.
منابع
Askari, H. (1991). Economic Consequences of the Iran-Iraq War. Middle East Policy.
Bakhash, S. (1990). The Reign of the Ayatollahs. New York: Basic Books.
IMF. (2024). Brain Drain from Iran. Washington, D.C.
Maloney, S. (2015). Iran’s Political Economy since the Revolution. Cambridge: Cambridge University Press.
Mirsepassi, A. (1993). The Cultural Revolution and the University Purge. Iranian Studies, 26(4), 502–515.
Vaez, A., & Sadjadpour, K. (2014). Iran’s Nuclear Odyssey. Carnegie Endowment for International Peace.
World Bank. (1979–2024). GDP per capita (current US$). Retrieved July 2025.
World Economic Forum. (2024). Global Competitiveness Report 2024. Geneva.
روحالله خمینی (۱۳۵۸)صحیفه نور. جلد ششم.
آلاحمد، جلال(۱۳۴۱) غربزدگی. تهران: رواق.
وزارت کشور جمهوری اسلامی ایران(۱۳۸۸–۱۴۰۲ ) آمار رسمی انتخابات.
ایرنا(۱۴۰۲)گزارش رسمی شورای نگهبان.









