آینده طلا در اقتصاد سیاسی جهان با محوریت ایران
طلا در تاریخ اقتصاد مدرن همیشه یک «معیار» بوده است؛ اما نه همیشه به یک معنا. گاهی معیار ارزش، گاهی معیار ترس، و گاهی معیار بیاعتمادی. آنچه امروز در حال وقوع است، بازگشت طلا به جایگاه سوم است: معیار بیاعتمادی ژئوپلیتیک و پولی. در نیمقرن گذشته، نظم مالی جهان بر بنیان سلطه دلار و اقتدار سیاست پولی آمریکا استوار بود؛ اما اکنون سه روند همزمان در حال این سازه را فرسایش میدهند: بحران بدهی عمومی آمریکا، تشدید رقابت ژئوپلیتیک، و حرکت کشورهای جنوب جهانی به سمت سبد ذخایر مستقل از دلار. این سه روند تنها متغیرهای جداگانه نیستند؛ بلکه به نقطهای رسیدهاند که با هم همگرا شدهاند. تز واحد این مقاله دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود: آینده طلا محصول همگرایی ساختاری بازده واقعی، حکمرانی مالی و ژئوپلیتیک است؛ سه نیرویی که اکنون بهطور همزمان فعالاند و نظم پولی جهان را در آستانه یک «گذار تاریخی» قرار دادهاند.
بخش اول این مقاله نشان میدهد که چرا طلا در کوتاهمدت تحت تأثیر نرخهای بهره و بازده واقعی حرکت میکند. طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴، همبستگی طلا با بازده واقعی اوراق ۱۰ ساله آمریکا حدود ۰.۸۲- بوده است؛ یکی از قویترین روابط منفی میان دو متغیر مالی در جهان. افزایش بازده واقعی هزینه فرصت نگهداری طلا را افزایش میدهد و آن را تضعیف میکند؛ بالعکس، کاهش بازده واقعی ارزش طلا را تقویت میکند. اما این رابطه در دورههای پرریسک نامتقارن است: کاهش بازده واقعی با سرعت و شدت بیشتری قیمت طلا را بالا میبرد تا افزایش آن قیمت طلا را پایین بیاورد. این نامتقارنی حاصل رفتار محافظهکارانه سرمایهگذاران در دورههای بیاعتمادی سیستمی است جایی که آنها طلا را «امنترین دارایی» میدانند، حتی اگر نرخ بهره در حال افزایش باشد.
اما نیروی دوم، بنیادیتر و افقبلندمدتتر است: حکمرانی مالی (Fiscal Dominance). در سال ۲۰۲۵، بدهی عمومی آمریکا طبق دادههای Treasury و CBO به ۳۶.۲ تریلیون دلار رسیده است؛ و هزینه بهره سالانه به حدود ۹۷۰ میلیارد دلار، یعنی بالاتر از کل بودجه دفاعی. این وضعیت نشان میدهد که سیاست مالی آمریکا عملاً کنترل سیاست پولی را در دست گرفته است. در چنین حالتی، فدرال رزرو دیگر نمیتواند فقط به هدف تورم بیندیشد؛ بلکه باید بقای بدهی دولت را نیز تضمین کند. این همان لحظهای است که Arrighi Cycle وارد فاز پایانی میشود: ارز مسلط، برای حفظ خود باید بدهی را پولیسازی کند، و این پولیسازی، ارزش آن ارز را فرسایش میدهد. نتیجه؟ طلا به «شاخص بحران اعتبار پولهای فیات» تبدیل میشود.
نیروی سوم، ژئوپلیتیک است. طلا در دهه اخیر از یک دارایی مالی به یک ابزار حاکمیتی تبدیل شده است. بلوکه شدن ۳۰۰ میلیارد دلار ذخایر روسیه، تحریمهای چندسطحی ایران، حذف کشورها از سوئیفت، و سلاحسازی دلار در جنگهای سرد جدید، کشورهای جهان جنوب را به این جمعبندی رسانده که نگهداری ذخایر ارزی در قالب اوراق خزانه آمریکا ریسک طرف مقابل دارد. اما طلا این ریسک را ندارد. به همین دلیل، چین، روسیه، ترکیه، هند، امارات، قطر و کشورهای BRICS+ طلا را به «نقدینگی حاکمیتی» تبدیل کردهاند داراییای که هیچ قدرتی نمیتواند آن را بلوکه یا مصادره کند. دادههای WGC نشان میدهد سهم طلا در ذخایر جهانی از کف ۹٪ در دهه ۹۰ به حدود ۱۵٪ در ۲۰۲۴ رسیده است بزرگترین چرخش ذخیرهای نیمقرن اخیر. این روند نه کوتاهمدت، بلکه ساختاری و برگشتناپذیر است.
بر اساس این سه نیرو، سناریوهای آینده طلا را میتوان بر پایه سه متغیر تحلیلی توضیح داد: بازده واقعی (بیشترین وزن)، تقاضای بانکهای مرکزی (وزن میانی)، و ریسک ژئوپلیتیک (وزن حساسیت). این وزنها عددی نیستند، اما در ادبیات اقتصاد سیاسی کاملاً معتبر و قابل استنادند، زیرا ساختار تأثیر را نشان میدهند، نه قدرت عددی آن را. در این چارچوب، با فرض قیمت جهانی حدود ۴۰۰۰ دلار، چهار سناریوی جهانی قابل تصور است:
سناریوی نزولی کوتاهمدت زمانی فعال میشود که فدرال رزرو برای مهار تورم، سیاست انقباضی را ادامه دهد. در این حالت، طلا میتواند تا محدوده زیر ۳۸۰۰ دلار اصلاح شود. این سناریو احتمال متوسط دارد، اما دامنه اثر آن محدود است؛ زیرا بانکهای مرکزی در این محدوده بهشدت خریدار میشوند.
سناریوی صعودی کوتاهمدت زمانی فعال میشود که فشار بدهی دولت آمریکا فدرال رزرو را به سمت کاهش نرخ بهره سوق دهد. در این حالت، طلا میتواند در 3 تا 6 ماه آینده به محدوده ۴۲۰۰ تا ۴۵۰۰ دلار برسد. این سناریو بیشترین احتمال را دارد، زیرا با ساختار حکمرانی مالی آمریکا سازگار است.
سناریوی صعودی استراتژیک مبتنی بر De-Dollarization است. با تداوم خرید بانکهای مرکزی BRICS+ و کاهش سهم دلار در ذخایر جهان، قیمت طلا در افق 1 تا 2 ساله میتواند به ۴۸۰۰ تا ۵۵۰۰ دلار برسد. این برآورد مطابق پیشبینی Goldman Sachs، J.P. Morgan و BOA است.
سناریوی صعودی سیستمیک کماحتمال اما بسیار پراثر است. اگر اعتماد جهانی به اوراق خزانه آمریکا کاهش یابد، یا اگر ارز مشترک BRICS ایجاد شود، طلا میتواند در 3 سال آینده به محدوده ۶۰۰۰ تا 8000 دلار برسد. این سناریو در واقع سناریوی گذار نظم مالی است.
در مقابل، تنها سناریوی ضدفرض زمانی رخ میدهد که اعتماد به نظم دلاری احیا شود، ژئوپلیتیک آرام شود، و آمریکا انضباط مالی واقعی اجرا کند سه وضعیتی که شواهد تاریخی احتمال آن را بسیار پایین میداند.
اما طلا در ایران، داستان متفاوتی دارد. قیمت طلا در ایران تابع مستقیم اونس جهانی نیست؛ تابع مستقیم اعتبار سیاستگذار پولی است. تحلیل دادههای دهساله نشان میدهد که وزن نرخ ارز در قیمت طلا بیش از ۶۰٪ و وزن اونس جهانی کمتر از ۳۰٪ است. بازار ایران در «رژیم دلاریزاسیون غیررسمی مزمن» قرار دارد؛ یعنی انتظارات تورمی خود یک متغیر بنیادی قیمتگذاری است، و طلا نقش لنگر این انتظارات را بازی میکند. هر شوک ژئوپلیتیک ابتدا انتظارات را تحریک میکند؛ سپس این شوک به بازار ارز منتقل میشود؛ و نهایتاً رشد نرخ ارز حتی در صورت کاهش قیمت جهانی طلا، قیمت طلا را بالا میبرد. این چرخه سهمرحلهای نتیجه یک واقعیت نهادی است: اعتبار سیاستگذار در ایران تضعیف شده است. به همین دلیل، رفتار مردم نامتقارن است: در دوره صعود با سرعت میخرند و در دوره نزول با تأخیر و تردید میفروشند. طلا برای ایرانیان نه یک ابزار مالی، بلکه «بیمهنامه اعتماد» است.
سناریوهای ایران نیز چهار مسیر دارند: ثبات جهانی و رشد تدریجی دلار که منجر به رشد آرام طلا میشود؛ افت اونس جهانی همراه با جهش ارزی که رشد شدید داخلی ایجاد میکند؛ شوک ژئوپلیتیک که جهش ۲۰ تا ۵۰ درصدی را فعال میکند؛ و توافق خارجی که با تثبیت ارزی میتواند قیمت طلا را مهار کند.
در سطح جهانی، طلا شاخص فرسایش اعتماد به نظم دلاری و بحران اعتبار بدهیهای عمومی است. در ایران، طلا شاخص بیاعتمادی نهادی، تورم ساختاری و شکنندگی سیاستگذاری است. طلا در هر دو مقیاس جهانی و داخلی به «زبان مشترک بیاعتمادی» تبدیل شده است؛ زبانی که در دوران گذار نظمهای مالی، نهتنها خاموش نشده، بلکه رساتر از همیشه سخن میگوید









