آخرالزمان ایرانی

آخرالزمان ایرانی: بازخوانی نظریه پیتر تورچین در آینه بحران‌های معاصر
مقدمه: وقتی تاریخ هشدار می‌دهد

روایت غالب مدرنیته این است که تاریخ رو به جلو حرکت می‌کند؛ خطی، پیوسته و پیش‌رونده. اما رویکردهای ساختارگرا، و به‌ویژه کارهای پیتر تورچین، این تصویر را به چالش می‌کشند. تورچین با بنیان‌گذاری «کلئودینامیک» نشان می‌دهد که جوامع نه به‌صورت خطی، بلکه در قالب چرخه‌های تکرارشونده حرکت می‌کنند؛ دوره‌هایی از شکوفایی و توسعه که پس از رسیدن به نقطه اشباع، وارد فاز واگرایی، نابرابری، نزاع نخبگان و نهایتاً فروپاشی می‌شوند.

کتاب End Times با تحلیل داده‌های تاریخی از رم، فرانسه، روسیه و آمریکا نشان می‌دهد که تمدن‌ها در آستانه بحران‌ها الگوهای مشابهی دارند. پرسش اصلی این مقاله این است که:
آیا ایران امروز نیز در چرخه‌ای مشابه گرفتار شده است؟
اگر چنین است، در کجای این چرخه ایستاده‌ایم؟

چارچوب نظری تورچین: چرخه میان نظم و واگرایی

تورچین چهار متغیر کلیدی را در توضیح چرخه‌های فروپاشی برجسته می‌کند:

۱. انباشت نخبگان (Overproduction of Elites)
وقتی تعداد مدعیان قدرت بیش از ظرفیت ساختار شود، رقابت ناسالم درونی شدت می‌گیرد و نظم سیاسی فرسوده می‌شود.

۲. فرسایش طبقه متوسط
طبقه متوسط ستون تحمل اجتماعی است. فروپاشی آن آغاز مرحله بی‌ثباتی است.

۳. تمرکز ثروت و تشدید نابرابری
افزایش شکاف‌ها مشروعیت نظم سیاسی را تضعیف و خشم اجتماعی را تقویت می‌کند.

۴. بحران مشروعیت و چرخه خشونت اجتماعی
وقتی اعتماد فرو می‌ریزد، جامعه وارد فاز اعتراض و بی‌ثباتی می‌شود.

این چارچوب برای تحلیل ایران امروز ارزش تبیینی مهمی دارد.

ایران امروز؛ یک «End Times» بومی‌شده

۱. انباشت نخبگان: سه‌گانه رانتی–سیاسی–نظامی

ایران، برخلاف بسیاری از نمونه‌های تاریخی، نه با یک طبقه نخبه یکپارچه بلکه با سه بلوک قدرتمند مواجه است:

  • نخبگان سیاسی-ایدئولوژیک

  • نخبگان اقتصادی-رانتی

  • نخبگان امنیتی-نظامی

این سه بلوک منابع قدرت و رانت را میان خود تقسیم کرده‌اند و تکثر نهادهای موازی، شوراها، بنیادها و شرکت‌های شبه‌دولتی نشان‌دهنده «تورم نهادی» و «تکثر نخبگان» است. نتیجه این وضعیت، قفل‌شدگی ساختاری و تشدید رقابت غیرسازنده است؛ دقیقاً همان چیزی که تورچین در مرحله پیشا‌بحران توصیف می‌کند.

۲. فروپاشی طبقه متوسط: شاخص‌های کلیدی

طبقه متوسط ایران، که در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ نیروی محرک مدرن‌سازی و سپس انقلاب بود، امروز در حال اضمحلال است. شاخص‌ها روشن‌اند:

  • میانگین تورم دهه ۹۰: بیش از ۳۰ درصد

  • سقوط تاریخی ریال: از حدود ۷۰ ریال در دهه ۵۰ به بیش از ۲۵۰ هزار ریال

  • ضریب جینی: حدود ۰.۴۰

نرخ ارز در ایران تنها یک شاخص اقتصادی نیست؛ به شاخص بی‌اعتمادی عمومی بدل شده است. هر جهش ارزی، نه فقط سفره مردم را کوچک می‌کند بلکه موجی از نارضایتی و اعتراض اجتماعی ایجاد می‌کند؛ مصداق کامل مرحله فرسایش طبقه متوسط در مدل تورچین.

۳. تمرکز ثروت و اقتصاد رانتی

خصوصی‌سازی‌های شکست‌خورده، یارانه‌های پنهان عظیم، و شبکه‌های خصولتی باعث تمرکز بی‌سابقه ثروت شده است.

  • دهک بالای جامعه بیش از ۴۰ درصد درآمد را در اختیار دارد.

  • نابرابری درآمدی با تورم ساختاری پیوند خورده و به موتور محرک بی‌ثباتی تبدیل شده است.

این روند کاملاً با نمونه‌های تاریخی مانند فرانسه پیش از انقلاب و روسیه تزاری مشابهت دارد؛ جایی که تمرکز ثروت با فرسایش طبقه متوسط دست‌به‌دست هم داد و زمینه انفجار اجتماعی را ایجاد کرد.

۴. بحران مشروعیت و شکاف نسلی

مشروعیت در ایران ماهیتی ایدئولوژیک-دینی دارد. اما نسل جدید در برابر این الگو مقاومت دارد و نه‌تنها روایت رسمی، بلکه کارآمدی سیاسی را نیز زیر سؤال می‌برد. سرعت فرسایش مشروعیت در ایران از بسیاری از نمونه‌های تاریخی بیشتر است، زیرا:

  • شبکه‌های اجتماعی

  • آگاهی نسلی فشرده

  • مقایسه دائمی با جهان

  • بحران اقتصادی مزمن

همگی باعث تسریع ریزش اعتماد عمومی شده‌اند.

تحلیل تطبیقی بدون جدول (بازنویسی بخش تطبیقی)

وضعیت کنونی ایران شباهت‌هایی ساختاری با سه نمونه تاریخی دارد، اما تفاوت‌هایی نیز وجود دارد که تحلیل را پیچیده‌تر می‌کند.

  • ایران و فرانسه پیش از انقلاب
    در فرانسه، رقابت اشراف و بورژوازی نوظهور نظام سیاسی را از درون فرسوده کرد. در ایران نیز سه‌گانه نخبگان در رقابت دائمی بر سر رانت‌هاست. همانند فرانسه، طبقه متوسط تحت فشارهای معیشتی در حال فروپاشی است؛ اما تفاوت مهم در «ایدئولوژیک بودن» ساختار قدرت امروز ایران است.

  • ایران و روم باستان
    در روم، نارضایتی زمین‌داران خرد و تشدید شکاف اجتماعی دولت را بی‌ثبات کرد. ایران نیز با نسلی مواجه است که دسترسی به مسکن، اشتغال و آینده روشن ندارد. اما تفاوت در این است که ایران دولت رانتی مدرن دارد و اقتصاد آن نفت‌محور است.

  • ایران و روسیه تزاری
    شباهت اصلی در «ترکیب نابرابری اقتصادی و سرکوب سیاسی» است. اما سرعت فرسایش در ایران به‌دلیل جهانی‌سازی اطلاعات بسیار بیشتر است.

به‌طور خلاصه، ایران امروز ترکیبی از چندین الگوی تاریخی است؛ یک وضعیت «هیبریدی» که ریسک بی‌ثباتی را افزایش می‌دهد.

سناریوهای ایران در چارچوب تورچین

۱. سناریوی فروپاشی (مسیر رادیکال)
تشدید بحران اقتصادی
افزایش نزاع نخبگان
گسترش اعتراضات خشونت‌آمیز
مهاجرت گسترده
فروپاشی نهادی
ریسک‌های امنیتی بالا

این مسیر هماهنگ با تجربه رم و روسیه است.

۲. سناریوی بازترکیب (تغییر ساختاری)
توافق بخشی از نخبگان برای اصلاحات واقعی
بازکردن فضای سیاسی
کاهش رانت و بازتوزیع منابع
تقویت طبقه متوسط
بازسازی مشروعیت

این مسیر دشوار اما ممکن است و می‌تواند چرخه تورچین را بشکند.

۳. سناریوی تعلیق (Freeze Mode)
سرکوب
یارانه انرژی
مناسک مذهبی
کنترل رسانه‌ای
توزیع حداقلی منابع برای جلوگیری از انفجار

این سناریو فروپاشی را به‌تعویق می‌اندازد، اما از بین نمی‌برد.

لایه فلسفی-جامعه‌شناختی

  • ابن‌خلدون: عصبیت انقلابی فرسوده شده است؛ نشانه مرحله سقوط.

  • هانتینگتون: توسعه اقتصادی بدون توسعه نهادی، بی‌ثباتی سیاسی تولید می‌کند؛ مصداق روشن ایران.

  • امید تعلیقی (Deferred Hope): جوانان ایران امید را به آینده حواله داده‌اند؛ مهاجرت، فرار سرمایه انسانی و بی‌اعتمادی پیامد همین «امید تعلیقی» است.

نتیجه‌گیری: آینه تورچین برای ایران

ایران امروز تقریباً همه شاخص‌های هشدار تورچین را تجربه می‌کند:
انباشت نخبگان
فروپاشی طبقه متوسط
تشدید نابرابری
بحران مشروعیت

اما ویژگی خاص ایران—یعنی ایدئولوژیک بودن مشروعیت سیاسی—این چرخه را شتاب می‌دهد.

پرسش پایانی این است:
آیا ایران می‌تواند چرخه تاریخ را بشکند؟
یا در مسیری حرکت می‌کند که روم، فرانسه و روسیه پیش از آن طی کرده‌اند؟

آینده ایران در گرو تصمیم نخبگان، تاب‌آوری جامعه و توانایی نظام سیاسی در بازترکیب ساختار قدرت است.