مقدمه: تراژدی تولد هژمونی
تابستان ۱۹۴۴، جهان هنوز در آتش جنگ جهانی دوم میسوخت. اروپا و آسیا بوی خاکستر و فقر میدادند. در دل کوههای نیوهمپشایر، در هتلی به نام Mount Washington Hotel، بیش از ۷۳۰ نماینده از ۴۴ کشور گرد آمدند تا آیندهی اقتصاد جهان را بازسازی کنند. پرسش تاریخی بر میز بود: چگونه میتوان نظامی ساخت که دیگر هرگز به ورطهی جنگ ارزی و رکود بزرگ سقوط نکند؟ (نظریه ثبات هژمونیک) مطرح میکرد که برای ایجاد و حفظ یک اقتصاد لیبرال جهانی، به یک قدرت مسلط (هژمون) نیاز است که کالاهای عمومی (مانند امنیت و نقدینگی) را فراهم کند.
پاسخ آن نشست به تولد سیستمی انجامید که تاریخ سرمایهداری را تغییر داد: سیستم برتونوودز. قرار بود این نظام، ثبات و عدالت را برگرداند؛ اما در عمل، نقطه آغاز سلطهی دلار شد. از دل خاکستر جنگ، امپراتوری تازهای برخاست نه با سرباز، بلکه با اسکناس. این نظم، از همان ابتدا، تجلی پیروزی قدرت مادی بر آرمانهای کینزی بود و دلار را به تنها مرجع و پناهگاه اقتصاد جهانی تبدیل کرد.
۱. دوئل در برتونوودز: نبرد پارادایمها
در آن کنفرانس، دو ذهن بزرگ روبهروی هم ایستادند که هر یک نمایندهی یک پارادایم فکری و یک واقعیت ژئوپولیتیک بودند. جان مینارد کینز، اقتصاددان بریتانیایی، رؤیای نظمی چندقطبی و عادلانهتر را در سر داشت؛ نظامی بر پایهی ارزی جهانی به نام Bancor که از نظر توزیع قدرت، هیچ کشوری بر دیگری برتری نداشته باشد و نقدینگی جهانی از کنترل یک قدرت منفرد خارج شود. او به دنبال ثبات از طریق تعادل درونی بود.
در مقابل، هری دکستر وایت از وزارت خزانهداری آمریکا طرحی سادهتر، اما از نظر ساختاری سلطهگرانهتر آورد: دلار آمریکا محور همه ارزها باشد و خود دلار بهطور مستقیم به طلا متصل شود (هر اونس طلا برابر با ۳۵ دلار).
این دوئل، رقابت دو اندیشه نبود، بلکه نبرد دو واقعیت بود. کینز نمایندهی امپراتوریای ورشکسته بود که منابع مادیاش ته کشیده بود؛ و وایت سخنگوی کشوری بود که در دل جنگ، ۷۵ درصد ذخایر طلای جهان را به فورت ناکس منتقل کرده بود. برتونوودز، پیروزی لیبرالیسم مالی آمریکا بر سوسیال دموکراسی کینزی اروپا بود. این لحظه نهادینهسازی نظریه ثبات هژمونیک بود؛ جایی که آمریکا توانست با تعیین قواعد بازی، نظم مطلوب خود را بر جهان تحمیل کند. از آن لحظه، نظم اقتصادی جهان بر ستون دلار بنا شد و جهان سرمایهداری وارد عصر هژمونی مالی آمریکا شد.
۲. معماران سهگانه هژمونی: IMF، بانک جهانی و ناتو
از دل آن اجلاس، نهادهایی زاده شدند که در واقع ابزارهای اصلی ساختار قدرت آمریکا بودند. صندوق بینالمللی پول (IMF) برای ثبات ارزی و مدیریت بحرانهای کوتاهمدت، و بانک جهانی (World Bank) برای بازسازی کشورهای ویران و تسهیل جریان سرمایه. اما این دو، در عمل، دو ستون یک بنای بزرگتر بودند که سقف آن را دلار نگه میداشت.
کمی بعد، با طرح مارشال که نقدینگی دلاری لازم برای بازسازی اروپا را فراهم کرد، و تأسیس ناتو (NATO)، سهگانهی قدرت تکمیل شد: IMF، بانک جهانی و ناتو—سه بازوی مکمل برای تثبیت سلطهی اقتصادی و امنیتی واشنگتن. ناتو نه تنها یک پیمان نظامی، بلکه بازوی تضمینکننده ثبات دلار در اروپا در مواجهه با تهدید شوروی بود. این اتحاد نظامی، «اعتماد ژئوپولیتیکی» لازم را برای پذیرش دلار به عنوان تنها پناهگاه امن در غرب فراهم کرد.
از این پس، نظم مالی جهانی دیگر توافقی چندجانبه نبود، بلکه یک معماری سیاسیـاقتصادی زیر سایهی دلار و ضمانت نظامی ناتو بود. دلار به زبان رسمی تجارت جهانی بدل شد؛ زبانی که فقط آمریکا حق چاپ آن را داشت و به وسیلهی شبکهی امنیتیاش از آن حفاظت میکرد.
۳. پارادوکس تریفین و شوک نیکسون: فروپاشی برای بقا
در دو دههی پس از جنگ، جهان دوران طلایی رشد را تجربه کرد، اما در دل این شکوفایی، تناقضی نهفته بود که اقتصاددان بلژیکی، رابرت تریفین، آن را فاش ساخت: پارادوکس تریفین. برای تأمین نقدینگی لازم برای رشد اقتصاد جهانی، آمریکا مجبور بود دلار بیشتری چاپ کند. اما هرچه دلار بیشتری به گردش میافتاد، پیوند آن با ذخایر طلای فورت ناکس ضعیفتر میشد.
چالش ژئوپولیتیک این پارادوکس در دههی ۶۰ با افزایش کسری بودجه آمریکا ناشی از هزینههای جنگ ویتنام و رقابت فضایی و همچنین درخواستهای مکرر دولتهایی مانند فرانسه (شارل دوگل) برای تبدیل دلارهای انباشت شده به طلا، عمیقتر شد. آمریکا ناگزیر بود یکی را قربانی کند.
سرانجام، در ۱۵ اوت ۱۹۷۱، ریچارد نیکسون اعلام کرد: «از این پس دلار دیگر به طلا قابل تبدیل نیست.» جهان شوکه شد. ستون برتونوودز فرو ریخت، اما این فروپاشی، آغاز دگردیسی و پوستاندازی هژمونی دلار بود. پشتوانهی دلار نه طلا، بلکه اعتماد جهانی به قدرت ژئوپولیتیک و توانایی دولت آمریکا در پرداخت بدهیهایش شد. ارزش دلار از خزانهی فورت ناکس به دیوارهای پنتاگون، والاستریت و بانک فدرال منتقل شد. از این نقطه، دلار نه صرفاً یک پول، بلکه یک «نهاد سیاسی» شد که اعتبارش از قدرت نظامی و مالی آمریکا منشأ میگرفت.
۴. تولد پترودلار: طلای سیاه بهجای طلای زرد
خروج دلار از پشتوانه طلا، بحران مشروعیت موقتی ایجاد کرد که با شوک نفتی ۱۹۷۳ به اوج خود رسید. در این شرایط، توافقی حیاتی بین واشنگتن و ریاض شکل گرفت. این توافق بیش از یک معامله، تثبیت نظم نوین ژئواکونومیک بود:
۱. عربستان سعودی و اوپک، نفت را منحصراً با دلار آمریکا به فروش برسانند.
2. دلارهای نفتی حاصل از فروش، در قالب اوراق خزانهداری آمریکا به بازارهای مالی واشنگتن بازگردند.
3. ایالات متحده، امنیت نظامی عربستان و خاندان سلطنتی را در ازای این تعهدات تضمین کند.
طلای برتونوودز جای خود را به نفت خاورمیانه داد. این چرخه، تقاضای ابدی و ساختاری برای دلار ایجاد کرد؛ زیرا هر کشوری که در جهان به انرژی نیاز داشت، مجبور به انباشت دلار برای خرید نفت بود. نظم جدید، نه بر طلا، بلکه بر طلای سیاه و هژمونی نظامی آمریکا در خلیج فارس استوار شد. این سازوکار، دلار را از یک ارز مالی صرف، به یک سلاح ژئواکونومیک تبدیل کرد که نفوذ آمریکا را به حیاتیترین کالای جهانی پیوند زد.
۵. امتیاز گزاف و قدرت ساختاری پول
شارل دوگل در دههی ۶۰ از «امتیاز گزاف» (Exorbitant Privilege) آمریکا گفت: امتیازی که به واشنگتن اجازه میدهد با پولی که خود چاپ میکند، جهان را بخرد و هزینههای خود (از جمله کسری بودجه و جنگها) را به بقیهی جهان صادر کند.
در دوران پترودلار، این امتیاز گزاف شکل تازهای به خود گرفت. آمریکا توانست از بدهی خود، ثروت بسازد. در نظام مالی نوین، بدهی آمریکا برای بقیهی جهان به دارایی تبدیل شد. بانکهای مرکزی سراسر جهان، دلارهای نفتی و تجاری انباشت شده را در قالب امنترین دارایی جهانی یعنی اوراق قرضه خزانهداری آمریکا نگهداری کردند. این سازوکار، قلب تپندهی نظم مالی معاصر شد: دلار به مثابهی بدهی جهانی که همه به آن اعتماد میکنند.
این ساختار، همان مفهومی است که سوزان استرنج از آن با عنوان «قدرت ساختاری پول» یاد میکند. قدرت آمریکا نه تنها در تواناییاش برای وادار کردن دیگران (قدرت رابطهای)، بلکه در تواناییاش برای تعیین قواعد بازی (قدرت ساختاری) نهفته است. واشنگتن با ایجاد شبکهای جهانی از کنترل مالی—از سوئیفت (SWIFT) تا سیستم تسویه حساب فدرال رزرو نیویورک— توانست دلار را به ابزار سیاست خارجی بدل کند. تحریمها دیگر صرفاً ابزار سیاسی نبودند، بلکه امتداد مستقیم همین قدرت پولی ساختاری بودند. به همین دلیل است که هر بحران جهانی—از بحران مالی ۲۰۰۸ تا پاندمی کرونا—بهجای تضعیف دلار، آن را قویتر کرد؛ زیرا در روزهای وحشت، جهان به سمت امنترین و نقدشوندهترین دارایی فرار میکند. دلار، واحد ترس و اطمینان جهانی است.
۶. مالیگرایی و انتقال قدرت از تولید به بدهی
دههی ۸۰ و دوران ریگان-تاچر، عصری بود که دلار وارد فاز مالیگرایی (Financialization) شدید شد. آزادسازی بازارهای سرمایه، حذف مقررات، و گسترش ابزارهای مشتقه، همه در خدمت تثبیت دلار بدون پشتوانه بودند. در این دگردیسی بزرگ، آمریکا از یک کارخانه به یک بانک عظیم تبدیل شد.
تولیدات واقعی و صنایع سنگین به آسیا (بهویژه چین) منتقل شد، و در مقابل، والاستریت به مغز متفکر و موتور محرک اقتصاد جهانی بدل گشت. نظم نوین بر گردش سرمایه و بدهی بنا شد، نه بر تولید واقعی کالا. ارزش دلار دیگر از صادرات محصولات صنعتی تأمین نمیشد، بلکه از صادرات بدهی (اوراق قرضه) و کنترل جریانهای مالی جهانی به دست میآمد.
این همان نظمی است که بحرانهای مالی بزرگی چون ۲۰۰۸ را ممکن ساخت، اما در نهایت، باز هم با تکیه بر قدرت دلار و تزریق نقدینگی توسط فدرال رزرو، نجات یافت. این سیستم مالی جهانی، به تعبیر برخی اقتصاددانان، نوعی «سرمایهداری قماری» (Casino Capitalism) را به وجود آورد که در آن ریسکهای والاستریت توسط مالیاتدهندگان جهانی تضمین میشوند.
۷. جنوب جهانی در دام دلار و چالش ایران
نظم دلاری، برای جنوب جهانی به یک شمشیر دو لبه بدل شد. در دههی ۸۰، بحران بدهی در آمریکای لاتین و آفریقا ناشی از وامهای دلاری بود که در زمان رونق به سادگی جذب شدند، اما در دورهی رکود و افزایش نرخ بهره فدرال رزرو، به زنجیر وابستگی تبدیل گشتند. کشورها برای بازپرداخت این وامهای دلاری، مجبور به تن دادن به نسخههای اصلاحی IMF و خصوصیسازی منابع حیاتی خود شدند. جهان جنوب دریافت که از دلار نمیگریزد، بلکه از بدهیای میگریزد که به نام دلار نوشته شده است.
ایران و سایهی پترودلار: در دهه ۷۰ میلادی، ایرانِ پهلوی از بازیگران کلیدی نظم پترودلاری بود. اما پس از انقلاب ۵۷، خروج از مدار دلار و تلاش برای تجارت نفت با ارزهای غیردلاری، آغازگر تقابل مستقیم با این نظم و تسریع تحریمهای مالی شد. پترودلار فقط یک سیستم مالی نبود، بلکه مکانیزمی برای وفادارسازی و همسوسازی سیاسی بود. کشورهایی که از این نظام سر باز زدند، بهای سنگین استقلال ارزی را با انزوای مالی و تحریمهای دردناک پرداخت کردند. این نشان میدهد که دلار نه تنها ابزار اقتصادی، بلکه خط مقدم منازعه ژئوپولیتیک است.
۸. چین، BRICS و سناریوهای آینده نظم پولی
هشتاد سال پس از کنفرانس برتونوودز، دلار همچنان پادشاه بیرقیب است؛ با ۵۸ درصد ذخایر ارزی جهان و بیش از ۸۰ درصد معاملات جهانی. اما امروز نشانههای یک جهان جدید به وضوح پیداست: چین با ابتکاراتی چون یوان دیجیتال و ترویج مبادلات با ارز ملی در تجارت، و بلوک BRICS با ایدهی «ارز مشترک جنوب» و ایجاد نهادهای موازی مانند بانک توسعه نوین (NDB)، تلاش میکنند تا سلطهی دلار را به چالش بکشند.
در حوزه آیندهپژوهی و اقتصاد سیاسی، سه سناریوی محتمل پیش روی ماست:
۱. تداوم دلاریسم با اصلاح درونی (دلار دیجیتال):
دلار محور باقی میماند، اما با ابزارهای نوین. فدرال رزرو میتواند با معرفی دلار دیجیتال (CBDC)، کنترل بیشتری بر جریان سرمایه و سیاستهای تحریمی داشته باشد. این تداوم، هزینه بالایی در قالب بدهی فزاینده (که از ۳۶ تریلیون دلار گذشته) و احتمالاً ناآرامیهای اجتماعی-اقتصادی داخلی خواهد داشت.
۲. نظم چندارزی منطقهای (BRICS+):
چین، هند، روسیه و کشورهای خلیج فارس، بخشهای عمدهای از تجارت منطقهای و منابع طبیعی را غیردلاری میکنند. این نظم بیشتر یک نظم «چند منطقهای» خواهد بود تا چند قطبی، که در آن دلار سهم کمتری در تجارت دارد اما تا زمانی که بازار اوراق خزانهداری آمریکا عمیقترین و امنترین بازار جهان است، دلار به عنوان ارز ذخیره و تسویه نهایی جهانی باقی خواهد ماند.
۳. شوک فروپاشی اعتماد و عصر «پولهای موازی»: (سناریوی بحران)
اگر بحران بدهی آمریکا از آستانهی اعتماد جهانی عبور کند یا یک درگیری بزرگ ژئوپولیتیک (مانند جنگ مستقیم قدرتهای بزرگ) رخ دهد، نظام دلاری میتواند وارد فاز بیثباتی شود. در آن صورت، جهان به سوی پولهای منطقهای قوی (مانند یورو یا یوان)، رمزارزهای ملی و حتی بازگشت به داراییهای واقعی (طلا و کالاها) سوق خواهد یافت. این سناریو، جهانی پر از دلارهای موازی و مناطق ارزی متفاوت را به تصویر میکشد؛ نه پایان دلار، بلکه تکثر اشکال قدرت پولی.
۹. بازگشت به برتونوودز: در جستوجوی توازن
امروز، قدرت دلار نه در اسکناس، بلکه در شبکهی نهادها، قوانین، و اعتماد ساختاری است که ایالات متحده طی هشت دهه، با تکیه بر قدرت نظامی و برتری مالی خود ساخته است. تجربه برتونوودز نشان داد نظم مالی جهان با طلا ساخته نمیشود، بلکه با قدرت و تعیینکنندگی قواعد بازی ساخته میشود.
دلار تا زمانی زنده و پابرجا است که جهان به یک مرکز اعتماد و ثبات (حتی با هزینه امتیاز گزاف) نیاز دارد. اما اگر روزی این مرکز فرو بریزد، نظم تازهای متولد خواهد شد؛ نظمی که شاید نه بر امتیاز گزاف یک کشور، بلکه بر توازن قدرتهای منطقهای و عدالت در دسترسی به نقدینگی استوار باشد. و شاید دوباره جهانیان به همان پرسش قدیمی بازگردند: چگونه میتوان نظامی ساخت که بهجای سلطهی اسکناس، بر عدالتِ اعتماد بنا شود؟









