ملی شدن نفت؛ تولید وابستگی

ملی شدن نفت؛ تولید وابستگی

تحلیلی نهادیذهنی از بحران ظرفیت دولت، کرامت ملی و رانتیرشدگی Autarky در ایران

مقدمه

نفت در ایران بیش از آنکه یک منبع اقتصادی باشد، یک مسئله حکمرانی، یک مسئله هویتی و یک مسئله نهادی است. برای بیش از یک قرن، نفت نقشی دوگانه ایفا کرده: از یک سو به دولت امکان داده بدون وابستگی به مالیات، بقا یابد و از سوی دیگر موجب شده دولت در سطح نهادی، فنی و بوروکراتیک هرگز به بلوغ نرسد. نفت در ایران نه فقط درآمد، بلکه حامل حافظه تاریخی تحقیر و هم‌زمان نماد کرامت و استقلال بوده است. به همین دلیل ملی شدن نفت در ۱۳۳۰ را نمی‌توان صرفاً پروژه‌ای اقتصادی یا سیاسی دانست؛ این رخداد یک نقطه عطف ذهنینهادی بود که مسیر شکل‌گیری دولت مدرن در ایران را تعیین کرد.

فرض مرکزی این مقاله آن است که ملی شدن نفت، علی‌رغم نیت استقلال‌طلبانه آن، به دلیل ضعف شدید ظرفیت نهادی دولت و الگوهای ذهنی ریشه‌دار در جامعه ایرانی، ناخواسته فرآیند تولید وابستگی را تشدید کرد؛ وابستگی نهادی به نفت، وابستگی ذهنی به استقلال سلبی، و وابستگی ساختاری به رانت و Autarky. این مقاله با رویکردی مبتنی بر مفاهیم «نهاد»، «ذهنیت» و «Autarky»، تلاش می‌کند ملی شدن نفت را نه به‌عنوان یک واقعه تاریخی منفرد، بلکه به‌عنوان یک پارادایم بازتولیدکننده وابستگی تحلیل کند.

در ادامه، سه مفهوم کلیدی چارچوب نظری این مقالهنهاد، ذهنیت و Autarky—تعریف و سپس مسیر تاریخی ملی شدن نفت در نسبت با این سه متغیر بررسی می‌شود.

۱. مبانی نظری: مفاهیم کلیدی (نهاد، ذهنیت و Autarky) در تحلیل ملی شدن نفت

۱.۱. نهاد: تعریف عملیاتی ظرفیت دولت

در این مقاله نهاد به معنای مجموعه ظرفیت‌های بوروکراتیک، فنی، نظارتی و قانونی دولت برای استخراج و مدیریت منابع ملی، تخصیص کارآمد درآمدها و انباشت سرمایه در مسیر توسعه است. این مفهوم شامل مؤلفه‌هایی مانند بوروکراسی تخصصی، حاکمیت قانون، استقلال مدیریتی صنعت نفت از سیاست روزمره، توان نظارت بر شرکت‌های نفتی و قابلیت برنامه‌ریزی بلندمدت است.

ایران در سال‌های منتهی به ۱۳۳۰ فاقد این ظرفیت‌ها بود. دولت قبل از ملی شدن نفت نه توان اجرای عملیات حفاری داشت، نه استانداردگذاری، نه شبکه فروش، نه توان لجستیکی و نه نظام حسابداری مستقل. به بیان دیگر، ایران نفت داشت اما «صنعت نفت» نداشت؛ دولتی بود که مالک منبع بود اما فاقد ظرفیت استفاده از منبع.

۱.۲. ذهنیت: الگوهای شناختی جمعی

ذهنیت در این مقاله به معنای طرحواره‌های ناخودآگاه جمعی است که برداشت جامعه از استقلال، کرامت، تهدید و توسعه را تنظیم می‌کند. این ذهنیت سه ویژگی اصلی دارد:
۱. استقلال سلبی (آزادی از نفوذ، نه آزادی برای توانمندسازی)
۲. بی‌اعتمادی ساختاری به همکاری بین‌المللی
۳. برتری نمادین «مالکیت» بر «نهاد»

این ذهنیت محصول تجربه تاریخی تحقیر و مواجهه با قدرت خارجی بوده و نقش مهمی در شکل‌گیری رفتار سیاسی دولت‌ها و جامعه ایفا کرده است.

۱.۳. Autarky: خودبسندگی بدون نهاد

این مفهوم از تمایز کلیدی میان Self-reliance و Autarky می‌آید.
Self-reliance
یعنی توانمند شدن از طریق نهادسازی، مهارت، تکنولوژی و تعامل مدیریت‌شده با جهان.
Autarky
یعنی خودبسندگی شعاری، انزوا، بازتولید نهادهای ضعیف و اتکا به اراده سیاسی به جای ظرفیت ساختاری.

ایران پس از ملی شدن نفت به‌جای رفتن به سمت Self-reliance، به سمت Autarky رفت؛ الگویی که از آن پس بارها در سیاست انرژی و سیاست خارجی کشور تکرار شد.

۲. شکل‌گیری نظم نفتی در ایران: ساختار نهادی AIOC و امتیازنامه‌ها

۲.۱. امتیازنامه‌ها به‌عنوان نهاد حقوقی

امتیازنامه دارسی (۱۹۰۱) و قرارداد ۱۹۳۳ نه فقط توافق‌های اقتصادی، بلکه نهادهای حقوقی بین‌المللی بودند که به شرکت نفت ایرانانگلیس (AIOC) قدرت حکمرانی اعطا می‌کردند. این امتیازنامه‌ها تعهدات، استانداردها، قیمت‌گذاری، استخراج، حمل‌ونقل و حتی امور اداری را تعیین می‌کردند و عملاً دولت ایران را از اعمال حاکمیت مستقل بر منابع نفتی محروم می‌کردند.

به همین دلیل، AIOC نه یک شرکت اقتصادی بلکه یک «نهاد حکمرانی» بود با قدرت فراملی.

۲.۲. حاکمیت دوگانه: دولت رسمی و دولت نفتی

پنج حوزه اصلی حکمرانی نفت از دولت ایران جدا شده بود:
۱. سیاست‌گذاری فنی
۲. استخراج و استانداردگذاری
۳. قیمت‌گذاری و فروش
۴. زیرساخت و لجستیک
5. آمار و اطلاعات

دولت ایران در این ساختار تنها نقش «صاحب‌خانه‌ای بدون کلید» را داشت. درآمد به او تعلق می‌گرفت، اما ابزار تولید، توزیع و مدیریت در اختیار دیگری بود. این شکاف نهادی بزرگ‌ترین مانع در مسیر خودکفایی واقعی بود.

۲.۳. پیامد نهادی این ساختار

دولت ایران قبل از ۱۳۳۰ فاقد توانایی‌های زیر بود:
مدیریت مستقل صنعت
نیروی انسانی آموزش‌دیده
زیرساخت لازم برای صادرات
نظام حسابداری شفاف
توان برنامه‌ریزی درآمدی

این فقدان ظرفیت، ملی شدن نفت را به پروژه‌ای سیاسی تبدیل کرد که فاقد پایه نهادی لازم برای اجرای پایدار بود.

۳. ملی شدن نفت: کنش استقلال‌طلبانه در غیاب زیرساخت نهادی

۳.۱. مصدق: رهبری سیاسی بالا، توان نهادی پایین

مصدق کاریزمای سیاسی و درک ژئوپلیتیکی استثنایی داشت. اما دولت او فاقد ابزارهای اجرایی لازم بود. ملی شدن نفت به معنای انتقال مالکیت از AIOC به دولت بود، اما نه انتقال تکنولوژی، نه انتقال ساختار، نه انتقال تخصص. دولت دچار بحران شدید فنی و مالی شد.

۳.۲. بحران اجرایی و بوروکراتیک

پس از ملی شدن نفت، دولت با مشکلات اساسی روبه‌رو شد:
ناتوانی در فروش نفت به‌دلیل تحریم
ناتوانی در بیمه و حمل‌ونقل
نبود تیم فنی برای حفاری
نبود برنامه جایگزین درآمدی
ناتوانی در پرداخت حقوق کارکنان

این بحران‌ها ناشی از «نبود ظرفیت نهادی» بودند، نه فقدان اراده سیاسی.

۳.۳. ائتلاف منفی: شکست ساختاری، نه شخصی

بریتانیا، آمریکا، دربار، و بخش‌هایی از بازار داخلی ائتلافی علیه دولت مصدق ساختند. اما نکته مهم آن است که این ائتلاف تنها به این دلیل موفق شد که دولت مصدق فاقد ستون فقرات نهادی و اجرایی بود.

۴. نفت در ذهنیت ایرانی: از حافظه تحقیر تا کرامت ملی

۴.۱. نفت به‌عنوان هویت

نفت از آغاز به نماد «حق ملی» تبدیل شد. مفاهیمی چون «توهین انگلیس»، «غارت»، «بهره‌کشی» و «تبعیض» در حافظه جمعی تثبیت شد.

۴.۲. نفت به‌عنوان حافظه تحقیر

سه تجربه تاریخی، حافظه جمعی ایرانیان را نسبت به نفت شکل داد:
۱. قرارداد ۱۹۳۳
۲. رفتاری تحقیرآمیز شرکت نفت
۳. کودتای ۱۳۳۲

این حافظه نفت را به حوزه هویت و کرامت وارد کرد.

۴.۳. نفت به‌عنوان نماد استقلال سلبی

استقلال در ذهن ایرانی بیشتر «نه گفتن» بود تا «توانستن».
این استقلال سلبی بعدها پایه روان‌شناختی Autarky شد.

۵. زایش الگوی Autarky: تبدیل ملی‌گرایی نفتی به گفتمان ضدنهاد

۵.۱. تمایز Self-reliance و Autarky

Self-reliance یعنی توانمند شدن از طریق نهاد، تخصص و تعامل.
Autarky
یعنی خودبسندگی بدون نهاد، شعار استقلال و بی‌اعتمادی به جهان.

۵.۲. اتکای ذهنی به اراده به‌جای نهاد

در دوره پس از ملی شدن، این تصور شکل گرفت که «اراده ملی» می‌تواند جایگزین ساختارهای اجرایی شود. اما بدون نهاد، اراده ملی به‌سرعت دچار فرسایش شد.

۵.۳. Autarky به‌عنوان محصول ناخودآگاه

این گفتمان از دل تجربه تحقیر شکل گرفت و به‌جای نهادسازی، به ایجاد یک «اقتصاد مقاومتی» پیشامدرن انجامید؛ اقتصادی که تاب‌آوری ندارد و تنها در ظاهر مستقل است.

۶. رانتیرشدگی مدرن: از انقلاب تا دولت احمدی‌نژاد

۶.۱. تثبیت دولت رانتیر

پس از انقلاب، درآمد نفت منبع اصلی بودجه شد. حذف مالیات موجب کاهش پاسخگویی و تقویت اقتدارگرایی شد. دولت نه از جامعه مشروعیت می‌گرفت، نه از نهادها.

۶.۲. دلارهای نفتی و توهم استقلال

در دوره احمدی‌نژاد، وفور درآمد نفت موجب شکل‌گیری توهم «استقلال مطلق» شد. رانت‌پاشی گسترده نهادها را تضعیف کرد و تحریم‌ها Autarky را تشدید نمودند.

۶.۳. تحریم به‌مثابه شتاب‌دهنده Autarky

تحریم‌ها ضعف نهادی را آشکارتر کردند و الگوی انزوا را به‌صورت ساختاری تثبیت نمودند.

۷. مقایسه تطبیقی

در مقایسه با نروژ، مکزیک، عربستان و ونزوئلا، ایران تنها کشوری است که ملی‌سازی بدون نهادسازی انجام داد. نروژ نهاد مستقل انرژی ساخت؛ مکزیک دولت‌سازی کرد؛ عربستان ثبات سیاسی فراهم کرد؛ ونزوئلا مانند ایران نهادسازی نکرد و فروپاشید.

۸. تولید وابستگی

ملی شدن نفت در ایران سه نوع وابستگی تولید کرد:
۱. وابستگی نهادی: دولت بدون ظرفیت حکمرانی
۲. وابستگی ذهنی: استقلال سلبی به‌جای توانمندسازی
۳. وابستگی راهبردی: اقتصاد تک‌محصولی و انزوا

۹. نقشه راه آینده

اصلاح ذهنیت، توانمندسازی نهادی، و بازتعریف استقلال انرژی تنها مسیر خروج از این چرخه است. استقلال بدون نهاد، وابستگی تولید می‌کند؛ توسعه بدون تخصص، شعاری بیش نیست.

۱۰. جمع‌بندی

ملی شدن نفت در ایران آغاز استقلال نبود، آغاز نوع جدیدی از وابستگی بود. این وابستگی، محصول ضعف نهادی و الگوهای ذهنی شکل‌گرفته در حافظه تاریخی ایرانیان است. تنها با بازسازی نهادهای مدرن و بازتعریف استقلال، می‌توان از چرخه تکراری اتکای به نفت، تحریم، رانت و Autarky رها شد