پرونده یک چرخش فکری: بیژن عبدالکریمی، از نقد قدرت تا شائبه همسویی

پرونده یک چرخش فکری: بیژن عبدالکریمی، از نقد قدرت تا شائبه همسویی

مقدمه

در سپهر روشنفکری ایران، که همواره میان آرمان‌گرایی فلسفی و واقعیت‌های سخت سیاسی در نوسان بوده، سرگذشت فکری روشنفکران چیزی فراتر از تجربه شخصی است؛ آن‌ها آینه‌ای از بحران‌های تاریخی، اخلاقی و معرفتی یک جامعه‌اند. بیژن عبدالکریمی، فیلسوفی که با تکیه بر سنت هایدگری و نقد ایدئولوژی، سال‌ها در صف منتقدان ساختار رسمی ایستاده بود، اکنون در مرکز یک مناقشه فکری قرار گرفته است. مواضع اخیر او، از ستایش چهره‌های نظامی تا حمله به اپوزیسیون، پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد: آیا با یک چرخش فکری مواجهیم که از دل فلسفه برآمده، یا با نوعی سازش‌کاری در برابر قدرت؟

این مقاله با رویکردی تحلیلی، به واکاوی این دگردیسی می‌پردازد و تلاش می‌کند نسبت آن را با مفاهیم فلسفی، فشارهای سیاسی و مسئولیت روشنفکری روشن سازد.

فصل اول: عبدالکریمی؛ فیلسوف منتقد

بیژن عبدالکریمی برای سال‌ها یکی از چهره‌های شاخص در میان دانشگاهیان و علاقه‌مندان به فلسفه قاره‌ای در ایران بود. او با تأکید بر اندیشه‌های مارتین هایدگر، به نقد بنیادین نسبت به وضعیت علوم انسانی در ایران پرداخت؛ نقدی که نه صرفاً سیاسی، بلکه هستی‌شناختی بود. در آثارش، از جمله ما و مدرنیته و پایان تئولوژی، عبدالکریمی تلاش کرد نشان دهد که بحران فرهنگ در ایران، ریشه در غیاب تفکر اصیل و سلطه گفتمان‌های ایدئولوژیک دارد.

او در سخنرانی‌های متعدد، از جمله در دانشگاه آزاد اسلامی، بارها بر ضرورت «بازگشت به تفکر» تأکید کرد؛ مفهومی که از هایدگر وام گرفته شده و به معنای عبور از سطح‌گرایی و ورود به ساحت پرسش بنیادین از هستی است. در این چارچوب، عبدالکریمی منتقد سرسخت «ایدئولوژی‌زدگی» در نهادهای فرهنگی و آموزشی بود و استقلال نهاد دانشگاه را به مثابه شرط امکان تفکر اصیل می‌دانست.

اوج این تقابل با ساختار رسمی، در صدور حکم اخراج او از دانشگاه در سال ۱۴۰۰ نمود یافت؛ حکمی که هرچند بعدها لغو شد، اما به‌وضوح نشان داد که عبدالکریمی در تقابل با نظم موجود قرار دارد. در این دوره، او در گفت‌وگوهایی چون روشنفکر و قدرت و فلسفه در ایران، از ضرورت عبور از نگاه‌های جزمی و ایدئولوژیک سخن گفت و تلاش کرد بحران‌های معاصر ایران را نه از منظر سیاسی صرف، بلکه از منظر هستی‌شناختی و معرفتی تحلیل کند.

در این دوره، عبدالکریمی را می‌توان نمونه‌ای از روشنفکر هایدگری دانست که به‌جای کنش‌گری سیاسی مستقیم، در پی «گشودن افق‌های نوین فهم» بود؛ افقی که در آن، تفکر به مثابه پرسش از هستی، جایگزین موضع‌گیری‌های سطحی و جناحی می‌شود.

فصل دوم: نقاط عطف؛ مواضعی که جنجال آفرید

چرخش فکری بیژن عبدالکریمی نه به‌صورت ناگهانی، بلکه از دل مجموعه‌ای از مواضع عمومی و اظهارات جنجال‌برانگیز پدیدار شد؛ مواضعی که شکاف میان او و بخش قابل توجهی از پایگاه روشنفکری‌اش را آشکار ساخت. این تغییرات را می‌توان در سه محور اصلی ردیابی کرد:

۱. دفاع از شخصیت‌های نظامی و بازتعریف عقلانیت سیاسی

در گفت‌وگویی تلویزیونی در سال ۱۴۰۱، عبدالکریمی از قاسم سلیمانی به عنوان «نماد عقلانیت ملی» یاد کرد و منتقدان او را «فاقد درک تاریخی» دانست. این موضع، به‌ویژه در بستر فلسفه سیاسی او، نشان‌دهنده نوعی بازتعریف از مفهوم عقلانیت بود؛ عقلانیتی که دیگر نه در نقد قدرت، بلکه در حفظ ساختار ملی و مقابله با «نظام سلطه جهانی» معنا می‌یابد.

۲. اظهارات تاریخی و گسست از حافظه جمعی

در یکی از سخنرانی‌های عمومی، عبدالکریمی شهر آبادان پیش از انقلاب را «فاحشه‌خانه سربازان آمریکایی» خواند؛ عبارتی که نه‌تنها خشم عمومی را برانگیخت، بلکه از سوی دادستانی نیز با واکنش قضایی مواجه شد. از منظر جامعه‌شناسی حافظه (هالبواکس)، این نوع روایت می‌تواند نوعی گسست از حافظه جمعی تلقی شود؛ حافظه‌ای که بخش مهمی از هویت اجتماعی مردم بر آن بنا شده است.

۳. تأکید بر «وحدت ملی» و مرزبندی با اپوزیسیون

در مناظراتی چون روشنفکر و اپوزیسیون و فلسفه در خدمت ایران، عبدالکریمی با کلیدواژه‌هایی چون «تمامیت ارضی»، «وحدت ملی» و «مبارزه با تجزیه‌طلبی»، منتقدان جمهوری اسلامی را به «کینه‌توزی» و «همسویی با امپریالیسم جهانی» متهم کرد. این مواضع، از سوی برخی تحلیل‌گران، به‌مثابه عبور از موضع انتقادی و ورود به حوزه دفاع از ساختار قدرت تعبیر شد.

کادر تحلیلی: روشنفکر و قدرت در سنت ایرانی

در تاریخ معاصر ایران، رابطه روشنفکر با قدرت همواره یکی از محوری‌ترین پرسش‌ها بوده است. می‌توان سه تیپ اصلی را در این زمینه بازشناسی کرد:

  1. روشنفکر رادیکال
    • همواره در موضع تقابل با ساختار سیاسی قرار دارد.
    • نمونه‌ها: علی شریعتی، بخشی از روشنفکران چپ‌گرا.
    • ویژگی اصلی: تأکید بر مقاومت فکری و سیاسی، حتی به قیمت حذف یا سرکوب.
  2. روشنفکر اصلاح‌گر درون‌ساختاری
    • درون نظام نهادی موجود باقی می‌ماند، اما با نقد و بازاندیشی به دنبال تغییر تدریجی است.
    • نمونه‌ها: عبدالکریم سروش، مصطفی ملکیان.
    • ویژگی اصلی: ترکیب نقد با گفت‌وگو، تلاش برای اصلاح از درون.
  3. روشنفکر توجیه‌گر رسمی
    • به جای نقد، به بازتولید و توجیه گفتمان قدرت می‌پردازد.
    • نمونه‌ها: برخی از نظریه‌پردازان حکومتی در دهه‌های اخیر.
    • ویژگی اصلی: همسویی کامل با ساختار قدرت و تبدیل فلسفه یا نظریه به ابزار مشروعیت‌بخشی.

جایگاه عبدالکریمی در این طیف

بیژن عبدالکریمی در بخش زیادی از حیات فکری‌اش به تیپ دوم نزدیک بود: یک منتقد اصلاح‌گر که درون دانشگاه و نهادهای رسمی باقی می‌ماند اما به نقد بنیادین ایدئولوژی و ساختارهای فرهنگی می‌پرداخت.
با این حال، مواضع اخیر اواز ستایش شخصیت‌های نظامی تا مرزبندی شدید با اپوزیسیونباعث شده که برخی او را در حال لغزش به سمت تیپ سوم (توجیه‌گر رسمی) بدانند.

با این وجود، خود عبدالکریمی چنین برداشتی را رد کرده و تأکید دارد که دغدغه‌اش نه توجیه قدرت، بلکه دفاع از «امر ملی» در برابر تهدیدهای بیرونی است. از این منظر، او مدعی است همچنان در مرز تیپ دوم باقی مانده، اما با لحن سیاسی‌تر.

فصل سوم: تحلیل چرخش؛ فشار سیاسی یا تطور فکری؟

چرخش فکری بیژن عبدالکریمی را می‌توان در چارچوب دو روایت متقابل تحلیل کرد؛ روایتی که از یک‌سو بر فشارهای ساختاری و از سوی دیگر بر تداوم دغدغه‌های فلسفی تأکید دارد.

روایت اول: سازش در برابر ساختار قدرت

بر اساس این تحلیل، عبدالکریمی در مواجهه با محدودیت‌های سیاسی و امنیتی، به نوعی «عقلانیت محافظه‌کارانه» روی آورده است. این روایت، با تکیه بر نظریه‌های ادوارد سعید درباره «روشنفکر تبعیدی» و «روشنفکر ارگانیک»، معتقد است که روشنفکر باید همواره در موضعی بیرونی نسبت به قدرت بایستد—even if it costs him his platform.

روایت دوم: تداوم دغدغه فلسفی در بستر تاریخی

در مقابل، برخی تحلیل‌گران معتقدند که عبدالکریمی همواره دغدغه «امر ملی» و «هویت تاریخی ایران» را داشته و اکنون در برابر تهدیدهای خارجی، این دغدغه را در قالبی سیاسی‌تر بیان می‌کند. این دیدگاه، با ارجاع به سنت هایدگری، چرخش او را نه سازش، بلکه «پاسخ به لحظه تاریخی» می‌داند.

نتیجه‌گیری: آینده روشنفکری و آزمون عبدالکریمی

چرخش بیژن عبدالکریمی، خواه نتیجه فشارهای ساختاری باشد یا تطور فکری، به نمادی از وضعیت کلی روشنفکری ایرانی تبدیل شده است. روشنفکر ایرانی، برخلاف همتای غربی، همواره میان دو قطب سخت قرار می‌گیرد:

  • از یک سو، فشارهای سیاسی و امنیتی که او را به محافظه‌کاری سوق می‌دهد.
  • از سوی دیگر، انتظارات جامعه مدنی که از او شجاعت در نقد قدرت می‌خواهد.

 

به هر حال، پرونده عبدالکریمی نشان می‌دهد که روشنفکری در ایران تنها یک کنش فکری نیست، بلکه نوعی زیستن در مرز باریک میان حقیقت و قدرت است