چرا تورم ایران رشد را می‌کُشد؟

چرا تورم ایران رشد را می‌کُشد؟

از خط قرمز اقتصادی تا ظرفیت شکستنی کشور

 

۱. خط قرمز اقتصاد کجاست؟

هر صبح، کارخانه‌دار جوانی در شهرک صنعتی البرز، پیش از آن‌که حتی صبحانه بخورد، گوشی‌اش را باز می‌کند تا قیمت دلار را ببیند. اگر عدد بالا رفته باشد، باید از نو بنشیند و برچسب قیمت تمام محصولاتش را عوض کند. اگر پایین آمده باشد که کمتر پیش می‌آید نفس راحتی می‌کشد اما باز هم تولید نمی‌کند. چون هیچ چیز قابل پیش‌بینی نیست.او یکی از هزاران چهره‌ی پنهان تورم مزمن ایران است؛ تورمی که نه‌فقط جیب مردم، که روح تولید را می‌سوزاند.

همه می‌دانند تورم بد است. اما سؤال واقعی این است: تا کجا؟

در دنیای امروز، تورم دو چهره دارد. تورم خفیف، می‌تواند موتور رشد را روشن نگه دارد؛ نشانه‌ای از پویایی اقتصاد است. اما تورم بالا، همان گرمایی است که از مرز تحمل می‌گذرد و سیستم را از درون می‌سوزاند. مسئله این نیست که «تورم چقدر داریم»، بلکه این است که کِی دیگر نمی‌توانیم تحملش کنیم.

در اقتصاد جهانی، مطالعات زیادی برای یافتن این «نقطه‌ی عطف» انجام شده است.   Sarel(1996) برای کشور‌های درحال‌توسعه آستانه‌ای نزدیک به ۱۱٪ یافت.  Khan و Senhadji(2001) در پژوهش معروف خود نشان دادند که برای کشورهای ثروتمند، تورم تا حدود ۴٪ بی‌ضرر است، اما در کشورهای فقیرتر، همین آستانه دو برابر می‌شود.

اما ایران از این قاعده پیروی نمی‌کند. تورم‌های ۲۰ تا ۴۰ درصدی در کشور ما سال‌ها دوام می‌آورند، بی‌آن‌که به رشد پایدار منجر شوند. گاهی حتی با تورم ۴۰درصدی رشد مثبت ثبت می‌کنیم، و گاهی با تورم ۱۵درصدی در رکود فرو می‌رویم.
به بیان دیگر، اقتصاد ایران از قانون جهانی تبعیت نمی‌کند و این، نشانه‌ی بیماری ساختاری است.

اقتصاددانان می‌گویند شاید آستانه‌ی تورم برای هر کشور متفاوت باشد؛ اما در ایران مسئله عمیق‌تر است. آستانه فقط پایین نیست، بلکه مدام در حال فرسایش است. هر بار که دولت با چاپ پول، با بی‌انضباطی مالی یا با سیاست‌های خلق‌الساعه دخل و خرج کشور را دستکاری می‌کند، این خط قرمز پایین‌تر می‌آید.

ما فقط تورم بالا نداریم؛ ما «ظرفیت شکستنی» داریم. اقتصادی که مثل شیشه، با کوچک‌ترین ضربه ترک می‌خورد.

۲. ظرفیت شکستنی اقتصاد

رابطه‌ی تورم و رشد، خطی نیست.

کمی تورم، مثل گرمایی است که موتور اقتصاد را روشن نگه می‌دارد. اما از یک نقطه به بعد، همین گرما موتور را می‌سوزاند.
در کشورهای با حکمرانی مالی سالم، این نقطه شاید ۱۰ یا حتی ۱۵ درصد باشد. اما در ایران، تجربه نشان داده که همین که تورم به حدود ۲۰ درصد برسد، نشانه‌های فروپاشی رشد پدیدار می‌شود: نرخ سرمایه‌گذاری سقوط می‌کند، تولید راکد می‌شود، و نرخ اشتغال پایین می‌آید.

قانون سقف تحمل

تصور کنید لیوانی در دست دارید. تا نیمه‌ی آن را می‌توانید پر کنید و همه‌چیز مرتب است. اما یک قطره‌ی اضافه کافی است تا همه‌چیز سرریز شود. تورم هم همین است: وقتی از «نقطه‌ی تحمل» بگذرد، از درون سیستم فوران می‌کند و هیچ سیاستی جلودارش نیست.

اقتصادهای توسعه‌یافته، لیوان‌های بلورینی‌اند با دیواره‌های محکم؛ اقتصاد ما اما لیوانی ترک‌خورده است    هر فشار کوچکی می‌تواند آن را خرد کند.

چرا این‌قدر شکننده‌ایم؟

۱. ضعف حکمرانی مالی

دولت ایران سال‌هاست بیش از درآمدش خرج می‌کند و کمبود را با خلق پول جبران می‌کند. چاپ پول در ابتدا مثل مسکّنی عمل می‌کند: نقدینگی افزایش می‌یابد، رشد کوتاه‌مدت دیده می‌شود، اما بعد از مدتی، همان پول به آتشی تبدیل می‌شود که همه‌چیز را می‌بلعد.

۲. بازی انتظار

وقتی مردم مطمئن‌اند دولت باز هم کسری بودجه دارد، انتظار تورم بیشتر دارند. این انتظار باعث می‌شود قیمت‌ها زودتر بالا بروند؛ یعنی خود پیش‌بینی تورم، آن را واقعی می‌کند. این همان چرخه‌ی روانی‌ای است که تورم را در ایران خودپایدار کرده است.

۳. فرار سرمایه و بی‌اعتمادی

در فضای بی‌ثبات، سرمایه‌گذار نمی‌خواهد ریسک کند. پولش را از تولید بیرون می‌کشد و به سمت بازارهای غیرمولد می‌برد: طلا، دلار، زمین. در نتیجه، رشد واقعی متوقف می‌شود و ما به رکود تورمی دائمی می‌رسیم.

۴. تحریم و وابستگی به نفت

در شرایط تحریم، دولت نمی‌تواند آزادانه درآمد ارزی داشته باشد و برای جبران آن به سیاست‌های پولی انبساطی پناه می‌برد. در نتیجه، تورم بالا دیگر ناشی از «اشتباه» نیست، بلکه تبدیل به ابزار بقا شده است.

این یعنی ما نه‌تنها تورم‌زده‌ایم، بلکه به تورم معتادیم.

۳. ایران روی لبه‌ی تیغ

بیایید تصویر را ساده کنیم. دو جهان داریم:

رژیم ۱: تورم کنترل‌شده (زیر خط قرمز)

در این حالت، مردم می‌توانند قیمت‌ها را پیش‌بینی کنند. تولیدکننده برنامه‌ریزی می‌کند، سرمایه‌گذار ریسک را حساب می‌کند، و تورم در سطحی قابل مدیریت است.

شوک‌های کوچک ارزی یا بودجه‌ای اثر موقتی دارند، چون اعتماد عمومی هنوز سرجاست. این رژیم، رژیم رشد است.

رژیم ۲: تورم افسارگسیخته (بالای خط قرمز)

در این حالت، همه چیز به دلار و سکه گره می‌خورد. هیچ‌کس به ریال اعتماد ندارد. بنگاه‌ها از سرمایه‌گذاری دست می‌کشند و دولت برای جبران کسری، پول بیشتری چاپ می‌کند. نتیجه؟ رکود تورمی، سقوط قدرت خرید، و تهی شدن طبقه‌ی متوسط.

وضعیت اقتصادی

ویژگی‌های ملموس

پیامدها

اولویت فوری

رژیم ۱

ثبات نسبی قیمت‌ها، امکان برنامه‌ریزی

رشد پایدار، افزایش اشتغال

حمایت هوشمند دولت از تولید

رژیم ۲

نوسان دائمی قیمت، بی‌اعتمادی، هجوم به دارایی‌های غیرمولد

رکود تورمی، فرار سرمایه، فقر گسترده

توقف فوری تأمین مالی بودجه از بانک مرکزی

مطالعات تجربی نشان می‌دهد خط قرمز ایران بین ۱۵ تا ۲۰ درصد است. عبور از این محدوده به معنای ورود به منطقه‌ای است که دیگر هیچ سیاستی اثر ندارد؛ مثل بیماری که از آستانه‌ی تب حیاتی گذشته باشد.

در این مرحله، سیاست انبساطی، مثل تزریق آدرنالین به بدنی است که از درون می‌سوزد.

نکته‌ی تلخ‌تر آن است که ما سال‌هاست در رژیم دوم زندگی می‌کنیم. از اواسط دهه‌ی ۱۳۸۰، جز چند مقطع کوتاه، تورم ما همواره بالاتر از آستانه‌ی تحمل بوده است. در نتیجه، هر شوک کوچک داخلی یا خارجی    از تحریم گرفته تا تغییر نرخ ارز    به جای نوسان موقتی، به بحران مزمن تبدیل می‌شود.

ما روی تیغ زندگی می‌کنیم؛ تیغی که یک سمتش تورم و سمت دیگرش رکود است.

۴. نقشه‌ی خروج از رژیم خطر

هیچ درمانی بدون پذیرش درد ممکن نیست. برای مهار تورم، باید ابتدا با واقعیت روبه‌رو شد:

مشکل ما پول نیست، بلکه شیوه‌ی خرج کردن آن است.

گام اول: توقف خون‌ریزی

تا زمانی که دولت برای جبران کسری بودجه از بانک مرکزی وام می‌گیرد، هیچ سیاستی اثر ندارد. این مثل خاموش کردن آتش با بنزین است.

باید تمام کانال‌های تأمین مالی بودجه از پایه پولی مسدود شود    از تنخواه خزانه گرفته تا برداشت از صندوق توسعه ملی.
این تصمیم، سخت است و پرهزینه؛ اما بدون آن، تورم فروکش نمی‌کند. کشورهایی مثل ترکیه، برزیل و حتی روسیه نیز تنها پس از قطع این ارتباط توانستند رشد پایدار را بازسازی کنند.

گام دوم: بازسازی ظرفیت اقتصاد

پس از توقف تزریق پول، نوبت بازسازی است. این یعنی تقویت همان «ظرفیت شکستنی»:

  • استقلال بانک مرکزی باید قانونی، نه نمایشی باشد. رئیس بانک مرکزی نباید با یک امضا عوض شود.
  • بودجه‌ی عمومی باید از نفت جدا شود؛ تا وقتی قیمت جهانی نفت بالا می‌رود، نباید هزینه‌ها هم بالا برود.
  • شفافیت مالی باید به الزام قانونی تبدیل شود: مردم باید بدانند دولت از کجا پول درمی‌آورد و کجا خرج می‌کند.

گام سوم: ترمیم اعتماد

بدون اعتماد عمومی، هیچ سیاستی پایدار نمی‌ماند. وقتی مردم باور کنند دولت صادق است و قواعد بازی تغییر نمی‌کند، حتی شوک‌های بیرونی هم اثر محدودی خواهند داشت. این همان چیزی است که در ادبیات اقتصادی، «انتظارات هماهنگ‌شده» می‌نامند؛ اما در زبان ساده، همان چیزی است که مردم به آن می‌گویند «اعتماد به دولت».

۵. جمع‌بندی: اقتصاد ایران، در آستانه‌ی تصمیم

هیچ کشوری با تورم پایدار، رشد پایدار نداشته است.

هیچ ملتی با بی‌اعتمادی، ثروت نساخته است.

تورم بالا در ایران فقط یک پدیده اقتصادی نیست؛ یک سازوکار قدرت است.

دولتی که نمی‌تواند مالیات بگیرد، تورم را جایگزین می‌کند؛ چون ساده‌تر است و بی‌صدا‌تر.

اما هزینه‌ی این سکوت، فرسایش اعتماد ملی است.

مشکل ما فقط چاپ پول نیست؛ مشکل سیستمی است که اجازه می‌دهد تورم از خط قرمز عبور کند و رشد را بکُشد.
تا وقتی که بودجه دولت بی‌انضباط است، بانک مرکزی مستقل نیست، و مردم منتظر افزایش قیمت‌اند، هیچ «برنامه توسعه‌ای» دوام نخواهد آورد.

امروز، اقتصاد ایران مثل لیوانی لب‌پر است؛

هر قطره‌ی تازه‌ای که به آن می‌ریزیم، بخشی از آینده را بیرون می‌ریزد.

و هر قطره‌ای که هدر می‌رود، فرصتی است که دیگر تکرار نمی‌شود.

اگر قرار است این چرخه شکسته شود، باید با یک جمله شروع کنیم    جمله‌ای ساده اما حیاتی:

«دیگر نه یک ریال، بدون پشتوانه خرج نخواهد شد. »

پیام پایانی

تا وقتی دولت به چاپ پول معتاد است، مردم در بی‌اعتمادی زندگی می‌کنند و تولید در سایه‌ی بی‌ثباتی فرومی‌میرد.
رهایی از این چرخه فقط با یک تصمیم ممکن است: بازگرداندن عقل به قلب سیاست.

اقتصاد ایران بیش از پول، به صداقت نیاز دارد