آناتومی زوال: چرا اقتصاد نمیمیرد، اما ما فقیرتر میشویم؟
تحلیلی بر گذار اقتصاد ایران از «توسعه» به «اتوفاژی اقتصادی»
پیام استراتژیکِ آذر 1404
۲۱ و ۲۲ آذر ۱۴۰۴ در تاریخ اقتصاد سیاسی ایران به عنوان لحظه «اعلام رسمی وضعیت بقا» ثبت خواهد شد. نه صرفاً به خاطر نوسانات بازار ارز که دچار جهش سنگین و معناداری شد، بلکه به دلیل تقارن این نوسان با یک تصمیم حاکمیتی مهم: «اجرای ناگهانی نظام سهمیهبندی سه پلهای سوخت».
این همزمانی، کلید تحلیل ماست. در حالی که تابلو صرافیها سیگنال «کاهش قدرت خرید پول ملی» را میدهد، تصمیم بنزینی دولت (تعیین نرخهای تصاعدی برای مصارف بالاتر) سیگنال «تلاش برای مدیریت کسری بودجه» را مخابره میکند. این یعنی سیستم رها نشده است (آنارشی)؛ بلکه دقیقاً برعکس، سیستم هوشیار است و در حال انجام جراحیهای دردناک برای جلوگیری از توقف کامل است.
سؤال اصلی این مقاله، عبور از هیجانات بازار است: اگر این وضعیت «فروپاشی» نیست، پس نام دقیق علمی آن چیست؟ و هزینه سنگین این «نپاشیدن» از جیب چه کسانی و چگونه تأمین میشود؟
چارچوب نظری: ردِ فروپاشی کلاسیک
برای درک مختصات فعلی، باید از واژههای ترسناک اما مبهم فاصله بگیریم. جوزف تینتر (Joseph Tainter)، در نظریه مشهور خود، فروپاشی را «کاهش سریع و قابل توجه پیچیدگی در یک جامعه» تعریف میکند.
بیایید این تعریف را با وضعیت امروز ایران (پاییز ۱۴۰۴) بسنجیم. آیا ما دچار فروپاشی دولت (State Collapse) شدهایم؟ خیر. شواهد میدانی بر اساس معیارهای تینتر چنین میگوید:
- انحصار ابزار قهر: دولت همچنان اقتدار امنیتی و انتظامی خود را حفظ کرده است.
- جریان منابع: شبکه پرداخت و نظام بانکی همچنان فعال است و دولت «ظرفیت اخذ مالیات و عوارض» را از دست نداده است.
- زنجیره تأمین پایه: با وجود تورم سنگین، جریان لجستیک کالاهای اساسی (غذا و سوخت) دچار گسست سراسری نشده است.
بنابراین، ما با یک «سقوط ناگهانی» روبرو نیستیم. تز اصلی این مقاله این است که اقتصاد ایران گرفتار «سادهسازی خزنده» (Creeping Simplification) شده است. سیستم پیچیدگی بوروکراتیک خود را حفظ کرده، اما چون منابع کافی برای تغذیه این پیچیدگی ندارد، وارد فاز جدیدی شده است: اتوفاژی.
هسته تحلیلی: چهار ستون «اتوفاژی اقتصادی»
در علم زیستشناسی، «اتوفاژی» (خودخواری) زمانی رخ میدهد که بدن در قحطی، برای زنده نگه داشتن ارگانهای حیاتی (مغز و قلب)، شروع به تجزیه بافت ماهیچهای خود میکند.
در اقتصاد سیاسی ایران، این یک استعاره نیست؛ یک مکانیسم عملیاتی است که در چهار کانال رصد میشود:
الف) اتوفاژی سرمایه فیزیکی (فرسایش زیرساخت)
- تحلیل: شواهد آماری و میدانی نشان میدهد که نرخ تشکیل سرمایه ثابت در بسیاری از بخشها از نرخ استهلاک جا مانده است.
- پروکسی (شاهد عینی): ناترازی فزاینده انرژی (گاز در زمستان، برق در تابستان) نشان میدهد که زیرساختها با سرعتی بیشتر از «جایگزینی»، در حال «مصرف شدن» هستند. ما در حال سوزاندن داراییهای انباشته برای روشن نگه داشتن چراغِ امروز هستیم.
ب) اتوفاژی سرمایه انسانی (صادرات خالص ارزش)
- تحلیل: سیستم آموزشی میلیاردها دلار هزینه میکند، اما خروجی آن (نیروی متخصص) جذب سیستم نمیشود.
- پروکسی: نرخ بالای مهاجرت نیروی کار ماهر، عملاً به معنای سوبسید دادنِ ایران به اقتصادهای میزبان از جیب منابع ملی است.
ج) اتوفاژی ترازنامهای (مکانیسم پاکسازی)
- تحلیل: وقتی ارز دچار جهش سنگین میشود، ارزش حقیقی بدهیهای انباشته دولت و بانکها کاهش مییابد.
- مکانیسم: تورم در اینجا نقش «پاککن» را بازی میکند که ترازنامه ناتراز سیستم بانکی را اصلاح میکند، اما هزینه آن از محل کاهش قدرت خرید واقعی سپردهگذاران و حقوقبگیران پرداخت میشود.
د) اتوفاژی نهادی (افزایش اصطکاک)
- تحلیل: جایگزینی «ارائه کالای عمومی» با «کنترلگری پرهزینه».
- شاخصهای عملیاتی: افزایش ناگهانی بخشنامهها، بیثباتی در قوانین تجاری، و اختلالات اینترنتی. این موارد «هزینه مبادله» (Transaction Cost) را بالا میبرد و انرژی فعالان اقتصادی را به جای «تولید»، صرف «انطباق با موانع» میکند.
مکانیسم بقا: چرخه حیات سیستم
چرا شوکهای ارزی و بنزینی باعث سقوط سیستم نمیشوند؟ چون در این مدل، شوک نقش «تنظیمگر» را بازی میکند:
- ناترازی: کسری بودجه و ناترازی انرژی فشار میآورد.
- شوک (Trigger): افزایش قیمت حاملها (مثل بنزین سه نرخی) یا جهش نرخ ارز.
- انتقال (Transfer): ثروت از «درآمد ثابتها» (عموم مردم) به «دولت/صادرکنندگان مواد خام» منتقل میشود.
- تثبیت موقت: سیستم برای مدتی منابع لازم برای هزینههای جاری و امنیتی را تأمین میکند.
این چرخه نشان میدهد که تورم، لزوماً «خطای» سیستم نیست؛ بلکه در غیاب درآمدهای پایدار، به «سوخت» سیستم برای ادامه حیات تبدیل شده است.
آیندهپژوهی: سناریوها و نقاط شکست (Points of No Return)
با تحلیل متغیرهای کلان در دسامبر ۲۰۲۵، مسیر پیشروی اقتصاد ایران نه یک جاده تکباندی، بلکه متشکل از سه سناریوی محتمل است. هر یک از این سناریوها دارای یک «محرک» (Trigger) خاص برای فعالسازی و یک «نقطه شکست» (Breakpoint) هستند که عبور از آن، بازگشت به شرایط قبل را ناممکن میسازد.
سناریوی اول: فروپاشی عملکردی (The Venezuelan Path)
این سناریو ترسناکترین، اما در حال حاضر کماحتمالترین مسیر است. فروپاشی عملکردی زمانی رخ میدهد که پول ملی کارکرد خود را به عنوان «وسیله مبادله» (Medium of Exchange) از دست بدهد.
- محرک (Trigger): «طرد کامل پول ملی». این اتفاق زمانی رخ میدهد که تورم به سطحی برسد که نگهداری ریال حتی برای چند ساعت هم زیانده باشد (پدیده پول داغ). در این حالت، جامعه برای معاملات خرد و روزمره (مثل خرید مواد غذایی یا کرایه تاکسی) از پذیرش ریال سر باز میزند.
- نقطه شکست (The Breakpoint): نقطه بیبازگشت در این سناریو، «دلاری شدن دستمزدها» است. مادامی که دولت حقوق کارمندان و کارگران را به «ریال» میدهد و جامعه آن را میپذیرد، دولت میتواند از طریق چاپ پول و تورم، کسری خود را تأمین کند. اما لحظهای که نیروی کار حاضر به کار در ازای ریال نباشد، ابزار اصلی بقای دولت (مالیات تورمی) از کار میافتد و ماشین بوروکراسی متوقف میشود.
- وضعیت فعلی: اگرچه قیمتگذاریها دلاری شده، اما «تراکنشها» همچنان ریالی است. لذا هنوز وارد این فاز نشدهایم.
سناریوی دوم: رشد تورمی (The Turkish Model)
این سناریو خوشبینانهترین حالت در چارچوب فعلی است که در آن، اقتصاد با وجود تورم بالا، همچنان پویا باقی میماند.
- محرک (Trigger): «پذیرش واقعیت و آزادسازی». در این مدل، سیاستگذار دست از سرکوب قیمتها و نرخ ارز برمیدارد. به تولیدکننده اجازه داده میشود محصولاتش را به قیمت واقعی بفروشد و صادرکننده ملزم به عرضه ارز ارزان نیست. نتیجه این است که چرخ تولید میچرخد، صادرات رشد میکند و کمبود کالا نداریم، اما جامعه باید با تورم بالا (و البته دستمزدهای تعدیلشونده) زندگی کند.
- نقطه شکست (The Breakpoint): خطر این مدل، «گسست تورم-رشد» است. اگر تورم به قدری بالا برود و بیثباتی چنان شدید شود که سرمایهگذاری صرفه خود را از دست بدهد، اقتصاد وارد فاز «رکود تورمی عمیق» میشود؛ جایی که هم گرانی هست و هم بیکاری گسترده.
- وضعیت فعلی: تصمیمات اخیر (مثل افزایش قیمت حاملها) نشانههایی از تمایل اجباری به این سمت است، اما وجود قیمتگذاری دستوری و ارز چندنرخی، مانع تحقق کامل این مدل شده است.
سناریوی سوم: زوال فرسایشی (Erosive Decay) – سناریوی پایه
این محتملترین سناریو و ادامه مسیر فعلی است. در این حالت، ما نه سقوط میکنیم و نه رشد؛ بلکه ذرهذره مستهلک میشویم. این همان «تعادل سطح پایین» است.
- مکانیسم: سیاستگذار از استراتژی «زیگزاگی» (Stop-Go Policy) استفاده میکند. دورههایی طولانی قیمتها را به صورت دستوری سرکوب میکند (ایجاد ناترازی) و وقتی کفگیر به ته دیگ خورد، یک «شوک ناگهانی» (مثل شوک بنزین یا ارز) وارد میکند تا ترازنامه را موقتاً صاف کند.
- نقطه شکست (The Breakpoint): پاشنه آشیل این سناریو، «توقف زیرساختی» است. سیاست زیگزاگی باعث میشود سرمایهگذاری در زیرساختها (برق، گاز، آب، اینترنت) متوقف شود. نقطه بیبازگشت زمانی است که فرسودگی زیرساختها به حدی برسد که شبکه توزیع انرژی دچار «قطع سراسری و طولانیمدت» (Blackout) شود. در آن نقطه، حتی اگر پول هم باشد، برقی برای چرخاندن کارخانه نیست.
- چشمانداز: شواهد دسامبر ۲۰۲۵ (تلاش برای مدیریت مصرف سوخت و نوسان ارز) دقیقاً منطبق بر همین الگوست: تلاش برای خرید زمان، به قیمت مصرف کردنِ آینده.
حرف آخر
ما در حال فروپاشی نیستیم؛ ما در حال «تطبیق دردناک با سطح جدیدی از کمیابی» هستیم.
آنچه باید نگران آن بود، «محو شدن ناگهانی» نیست، بلکه «عادت کردن به استانداردهای نزولی» است. سیستم اقتصادی یاد گرفته است چگونه با تغذیه از کیفیت زندگی شهروندان (اتوفاژی)، بقای خود را تضمین کند.
در چنین شرایطی، واکنش احساسی یا انکار واقعیت، پرهزینه است. استراتژی صحیح، «مدیریت ریسک در عصر اتوفاژی» است:
۱. بازنگری در سبد دارایی: تمرکز مطلق بر داراییهای ریالی (که سوختِ رفع ناترازی سیستم هستند)، ریسک سیستماتیک بالایی دارد. تنوعبخشی به داراییها یک ضرورت بقاست.
۲. استقلال از زیرساخت: وابستگی صددرصدی کسبوکارتان به «خدمات عمومی ارزان و پایدار» (برق، اینترنت، انرژی) خطرناک است. حرکت به سمت مدلهایی که کمترین وابستگی فیزیکی و جغرافیایی را دارند، هوشمندانه است.
۳. پذیرش واقعیت: برنامهریزیهای خود را نه بر اساس «امید به بازگشت قیمتها»، بلکه بر اساس «سناریوی زوال فرسایشی» تنظیم کنید.









